کهکشان کره

متن مرتبط با «معلم» در سایت کهکشان کره نوشته شده است

داستان معلم من - قسمت 1

  • داستان معلم من قسمت اول ژانر: مدرسه ای، عاشقانه ادامه... MY TEACHER .::قسمت1::. شب بود... یون سو کنار درختی ایستاده بود و به پیتزا فروشی رو به رویش زل زده بود... به درخت تکیه داد و ساعتش را نگاه کرد ... اخم هایش را درهم کرد و گفت:((دوباره دیر کرد!))دست به سینه دوباره به مغازه زل زد... یکهو دختری از مغازه بیرون آمد و این طرف ک آن طرف را نگاه کرد ... وقتی چشمش به یون سو افتاد دستش را ,داستان,معلم,قسمت ...ادامه مطلب

  • داستان معلم من - قسمت 5

  • داستان معلم من قسمت پنجم ژانر: مدرسه ای، عاشقانه ادامه... داستان معلم من قسمت پنجم ژانر: مدرسه ای، عاشقانه MY TEACHER .::قسمت5::. یون سو دنبال یون پا رفت و باهم رفتند دنبال کار... هرجایی حاضر نبود به دوتا دختر دبیرستانی کار بده... چون نزدیک باز شدن مدرسه ها بود، کسی حاضر نبود اونا رو استخدام کنه و میگفتن که کم کاری میکنن و بهونه میارن که درس دارن... تا شب دنبال کار گشتن... تا شب دنبال کار گشتن... بالاخره تونستن جاییکه با وضعیت شون جور باشه رو پیدا کنن... توی یه رستوران استخدام شدن... مدیر رستوران هم قبول کردش که اونا بعد از مدرسه سرکار بیان... بعد از اینکه استخدام شدن باهم رفتن یه پارک و روی صندلی نشستن.. شب بود و کسی توی پارک نبود... یون سو: خب.. خوب شد.. کارم گیر آوردیم.. یون پا: خوب نشد... -وات؟ +تازه بهتر شد؟ -منظور؟ +اجاره خونه... پول بیمارستان مامانم... خورد و خوراک هم هست... تازه این به شرطیه که مدرسه نرم... وگرنه هزینه رفت و آمد مدرسه هم اضافه میشه... این همه رو نمیشه با حقوق دوتا کار نیمه وقت تامین کرد... -ینی یه کار دیگه هم پیدا کنیم؟ +نه... -پس چی؟ , ...ادامه مطلب

  • داستان معلم من - قسمت 2

  • داستان معلم من قسمتدوم ژانر: مدرسه ای، عاشقانه ادامه... داستان معلم من قسمتدوم ژانر: مدرسه ای، عاشقانه MY TEACHER .::قسمت2::. یون سو دستش را جلوی صورت یون پا تکان داد اما یون پا هیچ عکس العملی نشان نااد و فقط به یک نقطه خیره شده بود.. جمعیتی جلوی در خانه شان جمع شده بودند و یک آمبولانس هم آنجا بود... یون پا جلو رفت و از لا به لای مردم رد شد... یون سو هم دنبال او رفت... ماموران آمبولانس یک شخص را روی برانکارد گذاشتند... یون سو و یون پا هردویشان وقتی آن فرد را دیدند از تعجب سر جایشان خشک شدند!!... یون سو- ای... ای... این... اینکه... + م... ما... مامان... جعبه ی کیک از دست یون پا افتاد... ماموران آمبولانس مادر یون پا را داخل آمبولانس گذاشتند و حرکت کردند... یون پا یکهو شروع به دویدن کرد ... یون سو هم دنبال او دوید و مدام او را صدا میکرد:(( یون پا... صبر کن... یون پا... یون پا...)) اما انگار یون پا هیچ چیزی نمی شنید و نمی فهمید!... یون سو وسط راه خسته شد و ایستاد... یک بار دیگر با صدای بلند یون پا را صدا کرد... اما یون پا اهمیتی نداد و همچنان میدوید... یون سو با خود,داستان معلم و من ...ادامه مطلب

  • داستان معلم من - قسمت 3

  • داستان معلم من قسمت سوم ژانر: مدرسه ای، عاشقانه ادامه... داستان معلم من قسمت سوم ژانر: مدرسه ای، عاشقانه MY TEACHER .::قسمت3::. یک ساعت گذشت... یون پا در بغل یون سو خوابش برده بود... بالاخره پزشک های داخل اتاق بیرون آمدند... یون سو آرام یون پا را روی صندلی ها خواباند و سریع دنبال پزشک رفت... جلوی راهش را گرفت و گفت:(( چی شد؟؟؟))... دکتر نفسی کشید و گفت:(( اون تو حالت کما فرو رفته... باید اینجا بستریش بشه...)) ... این را گفت و رفت... یون سو:(( چیکار کنم؟ چجوری به یون پا بگم؟؟؟ )).. همانطور که خمیازه میکشید از پله ها پایین می آمد، وقتی خواست سمت راهرو بپیچد یکهو یون پا را دید... جا خورد و گفت :((ترسیدم...))... یون پا تو چشم های یون سو زل زده بود... یون سو آرام گفت:(( ب... ببینم... تو که حرفای من و اون یارو رو گوش نمیکردی... مگه نه؟؟.. ها؟..)).. .. . یون پا سرش را تکان داد و آرام گفت:(( ش... شنیدم... همشو...)) .. . -آه... خب... + یون سو؟ -ها؟ +اون دروغ میگفت... مگه نه؟؟ -یون پا اون... + من دارم خواب میبینم... مگه نه؟؟... هیچ اتفاقی نیفتاده... درسته؟؟؟ -یون پا تو... + ,داستان معلم و من ...ادامه مطلب

  • داستان معلم من - قسمت 4

  • داستان معلم من قسمتچهارم ژانر: مدرسه ای، عاشقانه ادامه... داستان معلم من قسمتچهارم ژانر: مدرسه ای، عاشقانه MY TEACHER .::قسمت4::. یون پا و سون سو آن شب را در بیمارستان کنار مادر یون پا ماندند... صبح روز بعد یون پا زودتر بیدار شد... به گوشی اش نگاهی کرد و گفت:((آه... بازم دیر کردم...)).. بلند شد که برود... یکهو چشمش به یون سو افتاد که خواب بود... خواست بیدارش کند اما چیزی نگفت و رفت... چند لحظه بعد یون سو هم بیدار شد... داشت چشم هایش را میمالید که صدای اس ام اس گوشی اش درآمد... در حالی که خمیازه میکشید گوشی اش را در آورد... از طرف یون پا: من رفتم سرکار... -حالت خوبه؟ + فعلا خوبم -خیلی خب مواظب خودت باش... گوشی اش را دوباره داخل جیبش گذاشت و از روی زمین بلند شد... سون سو به مغازه رفت... داخل رفت... یک دختر جوان را که لباس پیشخدمت پوشیده بود را دید... دختر به یون پا تعظیمی کرد و گفت:((خوش اومدید...)).. یون پا با تعجب گفت:((آ...آقای ایم کجان؟))... دختر به پیشخوان مغازه اشاره کرد... یون سو دم پیشخوان رفت و گفت:((آقای ایم اون کیه؟)) -آه یون پا... بالاخره اومدی؟ + اون دختره,داستان معلم و من ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها