داستان معلم من - قسمت 1

ساخت وبلاگ

داستان معلم من

قسمت اول

ژانر: مدرسه ای، عاشقانه

ادامه...

MY TEACHER

.::قسمت1::.

شب بود... یون سو کنار درختی ایستاده بود و به پیتزا فروشی رو به رویش زل زده بود... به درخت تکیه داد و ساعتش را نگاه کرد ... اخم هایش را درهم کرد و گفت:((دوباره دیر کرد!))دست به سینه دوباره به مغازه زل زد... یکهو دختری از مغازه بیرون آمد و این طرف ک آن طرف را نگاه کرد ... وقتی چشمش به یون سو افتاد دستش را تکان داد و بدو بدو به طرفش رفت ...

یون سو- چه عجب! خانوم تشریف آوردن!

یون پا+ ببخشید ... فک کنم دوباره دیر کردم ...

-فک نکن مطمئن باش! میدونی چند دقیقه س منو اینجا کاشتی؟

+ مممممم... نه نمیدونم! چند دقیقه؟؟!

- نیم ساعت! یعنی سی دقیقه!!

+ خوبه!! هنوز به یه ساعت نرسیده!.

- ایششششش... تو هیچ وقت کم نیار! خب؟.

+ نیازی نیست تو بگی خودم میدونم!

- عجب آدمی هستی!

+ خب بسه! کجا بریم؟

- همونجا که همیشه میریم

+ بستنی؟؟

- اوهوم.. بستنی:)

+ خیلی خب .. بریم ...

یون پا دست یون سو را گرفت و راه افتادند ...

یون پا+ خب بگو چیکارم داشتی؟

- یون پا؟

+هوم؟

- میتونم امشب دوباره بیام خونه ی شما؟

+ چرا؟ باز دوباره مامان و بابات زدن به تیپ و تار همدیگه؟

- اوهوم... دیگه کلافه م کردن... اگه تو رو نداشتم مجبور بودم نصف عمرم رو توی کوچه و خیابون آواره بشم!

+ باشه بیا ... امشب تولد مامانم هم هست خوش میگذره:)

- جدی؟ پس به جای بستنی خوردن بریم برای مامانت کیک و کادو بخریم ...

+ مممممم... به نظر میدد باهوش شدی!! فکر خوبی بود! بریم...

یون پا و یون سو با هم به چند مغازه رفتند و هرکدام یک کادو خریدند بعد به شیرینی فروشی رفتند و کیک تولد خریدند... بعد سوار اتوبوس شدند و روی صندلی نشستند ... یون سو خواست سر صحبت را باز کند اما وقتی دید یون پا سرش را به شیشه ی پنجره ی اتوبوس چسبانده و بیرون را نگاه میکند حرفی نزد... به نظرش عجیب بود که یون پا آرام است اما چیزی نگفت... یون پا اصلا حواسش به چیزی نبود حتی وقتی رسیدند متوجه نشد... یون سو دستش را گرفت و گفت:((رسیدیم)) ... از اتوبوس پیاده شدند و قدم زنان به سمت خانه حرکت کردند... یون سو دلش طاقت نیاورد و یکهو گفت:(( چی شده؟))

+ها؟.. چی؟.

- امروز چرا اینجوری شدی؟

+ چجوری شدم؟

- عجیب غریبی!!

+ از چه لحاظ؟..

-معمولا انقدر حرف میزنی تا من کچل شم!!

+ اون همه مو روی کله ی پوکته! من کی کچلت کردم؟

- چیزی شده؟ ناراحتی؟..

+ نه

- پس چرا کم حرف شدی؟ . توی اتوبوس یه کلمه حرف نزدی...

+ آه... هیچی... فقط ...

یکهو حرفش را قطع کرد و سرجایش میخکوب شد!

پایان قسمت اول(:

منتظر نظرات شما عزیزان هستیم

کهکشان کره...
ما را در سایت کهکشان کره دنبال می کنید

برچسب : داستان,معلم,قسمت, نویسنده : ekorean-galaxyy0 بازدید : 210 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 15:21